خدمات وبلاگ نويسان جوان تشکر فراوان از رند عالم سوز که این مطلب رو در صفحه زنگ انشا قرار دادند
تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, | 23:49 | نویسنده : محمد محبی

  دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم



دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است



دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نامهایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند



من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند



انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است



دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟



این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج



اولین قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سرنوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد

رنگ و بوی غنچه ی دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟



دفتر مرا

دست درد می زند ورق

شعر تازه ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟



درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟





اردیبهشت 67

از: قیصر امین پور



نظرات شما عزیزان:

علیرضا نوری
ساعت17:26---12 بهمن 1391
زیبایی دست نوشته ات را دوست دارم امیدوارم در تمام مراحل زندگی ات پیروز باشی

بهاران رامهرمز
ساعت12:37---11 آذر 1391
خیلی زیباست به وب این حقیر هم تشریف بیار

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم
  • قالب وبلاگ
  • خدمات وبلاگ نويسان جوان